گند زدممممم

ساخت وبلاگ

نمیدونم چمه....

دیشب کلی گریه کردم از فشار روانی که رومه...

و خسته خوابم برد

همه چیز خوب پیش میره ها

ولی خارج از توان منه...

و این خیلی حالم بد میکنه...

حس میکنم نیاز دارم به یه روز آرامش روانی مطلق...

میخوام برم قم...

دلم به اون خلوتیه نیاز داره

دور از هممممه چی با گوشی خاموش

هوف...

گند زدممممم...
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 17:02

دیشب شب جهنمی گذروندم...

زیر ۴ تا پتو بدنم رفته رفته یخ تر میشد..

قشنگ حس کردم که بدنم مرده، انگاری هیچ خونی تو بدنم گردش نداشت..

پیام دادم به مدیر کلینیکه که مرخصی بگیرم و گفت نیا

سردرد سرگیجه حالت تهوع و بدنی که انگاری داشت میمرد..

بچه ها خیلی چیز میز دادن خوردم بدنم مگه گرم میشد...

دور تا دور تختم پتو گرفتم شاید یکم گرمم شه

و کابوسایی که تا صبح ولم نکردن

واقعا خوشحالم الان زندمن

گند زدممممم...
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 31 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 22:31

به خونه برگردیم...

خونه آغوشه حسینه مگه نه؟

توضیحات :دلم عمیقا حس حال معنوی میخواد دلم خدا میخواد...

چقد دورم...

خارج گود

کاملا!!!

قشنگ حس میکنم گمشدنمو...

ولی باشه...

گشنمه صبحونه نخوردم

میرم خرید سبد

اونم کجا؟!

شاه عبدالعظیم

سبد بهونس دلم دل تنگه فاطمس...

نباید الان آهنگ لاو استوری پلی میشد

ولی شد!

میزنم بعدی

کجا بودی شبایی که غما میکشتنم بی تو..

عجب!!!

گند زدممممم...
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 27 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 22:31

از صبح ۶ سرپام..دارم علنا جر میرم از خستگی..صبح رفتم ام ار آی زانوم..چقد دستگاهش خفنه تاحالا ندیده بودم. بعد رفتم دانشگاه و شالااااپ دیدم صندلی چیدن و میان ترمه...فاتحه...گند زدم! نوشتم براش که اصن من خبر نداشتم از هیچی..اینا به کنار اینا کلی کلاس جبرانی اومده بودن و من خبر نداشتم...خلاصه که بعدش موز خوران رفتم سرکار و تاااااشب بدو‌ بدو..خوبی سرکارم اینه که بچه ها کلینیکم اومدن پیشم و من از این بابت خیلی خوشحالم...هر چند خیلیییی کم میبینمشون چون به شدت سرم شلوغه و دارم نظم میدم بهشون ولی زمان بره خیلی گند زدن به کلینیک..ولی خب راه میان با بچه ها و اینشو دوست دارم..خسته و پوکیده اومدم امشب غذا درست کردم وکلی ظرف شستم.ولی از همه چی بیشتر ذوق تولدم دارم..خیلی نزدیکه یه ماه مونده فقط گند زدممممم...ادامه مطلب
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 14:38

بهم میگی قوی باش ولی با قلبی که شکستس چجوری میشه قوی بود؟ بهم میگی قوی باشولی با اشک هایی که سرازیرن چجوری میشه قوی بود؟ حس میکنم ذره ذره دارم وجودم از دست میدم و درد میکشم..و من چجوری میتونم این همه غم رو تحمل کنم؟ من بهت گفته بودم که نمیتونم و نیاز دارم کنارم باشی ولی تو انتخابت این بودولی هرشب از خودم میپرسم که چرا؟ چرا ترکم کردی با اینکه میدونستی من ناتوانم برای تحمل این غم؟ میگی به زندگیت بدون من ادامه بده ولی بدون تو من زندگی رو دوست ندارم پ.ن:باید تلاش کرد...چون زندگی بی مکث جریان داره... گند زدممممم...ادامه مطلب
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 155 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 20:04

اومدم املت بخورم..شاید که بشوره ببره مشکلاتو...دیشب حالم بد بود و مریض بودم.‌‌..فشارم به شدت پایین بود..معمولا اینجور مورقع ها من سرم میزدم ولی دیشب شرایطش نبود...قند نداشتیم تو اتاق و یه یه لیوان پر شیره انگور خوردم تا فشارم یه ذره رفت بالا...چقد حالم بد بود..و من چقدر حتی تحمل دردم ندارم...دیروز صبح رفتم مصاحبه...کوچه پس کوچه های خاکی و گلی بازار و کارگاه های پشت مشت مناسب من نیست...حتی با حقوق زیاد..بعد پیش مهسا بودم تا شب که راهیش کردم سمت کرج و اومدم خوابگاه...نرفتم آزمایشگاه انگاری گفته آف نمیده یه روزو...حالا قرار برم مصاحبه چند جا دیگه...ولی حتی حوصله و انگیزه مصاحبم ندارم...دلم استراحت فراوون میخواد...دلم زیارت میخواد..مثلا پاشم برم شاه عبدالعظیم...شایدم قم...کاشکی میشد پاشم برم الان...دلم پناه آوردن به بغل خدا میخواد..نه برای پاچه خواری برای کار..کلا حالم زیاد خوب نیست...دلم بارون میخواد شمال میخواد...شایدم اخر هفته با حمید اینا برگردم خونمون و برای کلی روز بمونم و دلم آروم شه یکم...۲ آبان ۱۴۰۲ اومدم سرکار...وای چقد سختمه نوشتن وب...شاید بنویسم شب...از روزی که گذشت...ولی تهش فقط میگم خدایا شکرت که هوام داری...و خودت میدونی با زندگیم چیکار کنی... گند زدممممم...ادامه مطلب
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 16:52

آهنگ غمگین گذاشتمیهو میاد تو میگه نه به اهنگ قری فرزاد فرزین صبحت نه به الانت میخندم میگم دنیا همینه همینقد سریع بالاپایین میشهازم میپرسه عاشق شدی؟ میخندم آخه علی رو هنوزم من آقا علی صدا میزنم با اینکه ۳۰ سالشه میگم آره میگه جوجههههه تو کی وقت کردی عاشق بشی میگم نگاه به قیافم نکن کم مونده عمرم بشه سه دهه میگه هشتاد بودی؟ میخندم و میگم چند بااار گفتم بهت که من ۷۶ ام دوباره برای بار هزارم متعجب میشه میگه خوب موندی ها...و من چی؟ ...یاد؛خنجر است... گند زدممممم...ادامه مطلب
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 19:03

دیروز رفتم پامو نشون دکتر پوست دادم گفت به خاطر کفشته که همش سرپایی و میخچه نیستش ولی خب درد داره هنوز...یکمم در مورد تزریق چونه و تخلیه چربی گونه و اینا سعی کرد مخمو بزنه که در نهایت گفتم دکتر من لپامو دوست دارم و دیگه دهنش بست...بازم از شلوغیا کلافه و عصبیه بلند بلند حرف میزنه و خیلییییی آروم جوابش میدم یه جوری که انگاری رفتیم کافه و داریم با ملایمت صحبت میکنیم فکر کن منه مرضی یکی سرم داد بزنه نزنم تو دهنش...موقع بحث همش تو ذهنم این جمله میاد دلیلی برای عصبانیت وجود ندارد..مثل یه هشدار...خیلی خیلی فرق کردم و خیلی خوب میتونم هیجاناتم کنترل کنم...تهش لباسام میپوشم میرم نشونش بدم میگه مبارکه با اخم بهش میگم میدونستی عصبی شدن بهت نمیاد؟ چشمات همش میخنده...یکمم حرف میزنه باهام میگه عصبی نمیشم حرفایی که میزنم فقط به خاطر اینه که کارامون خوب پیش بره گفت میتونم باهات بحث نکنم و بگم بری ولی وقتی اینهمه دارم برات وقت میذارم به خاطر اینه که دوست دارم بمونی و مهمی برام...انگاری منتظر همین حرفش بودم تا دلم گرم بشه به بودن و موندن سرکارم...بعدش به سالار زنگ میزنم و همه اینارو تعریف میکنم براش میخنده میگه خوبه پس قاپ امیر حسینم دزدیدی خیلی خوبه که اینجوری به دل همه میشینی...راست میگه من خیلی ماهم...همینقد خودشیفتانه میتونم بگم که شخصیت خیلی عالی دارم و دارم بیشتر پرورشش میدم...شاید شب برم خونه مریم اینا بمونم و صبحش باهم بریم دربند...خستم خیلی..صبح پاشدم چایی گذاشتم نون گرفتم و سفره چیدم همه بچه هارو جمع کردم و صبحونه خوردیم...حس خیلی خوبی دارم بهشون خیلی دوستای خوبی هستن...میخوام بخوابم دوباره و بعدش برم با یکی بیرون...خدایا شکرت بابت همه نعمتات... گند زدممممم...ادامه مطلب
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 19:23

مترو بودم...

داشتم پله برقی رو میرفتم بالا و آقاهه افتاد رو زنش و دوتایی رو من و تا پایین قل خوردیم و پای من کلا زیر مرده بود

قشنگ له شدم و پام خیلی زخم شده و درد داره نشکسته ولی ورم داره...

وقتی بلند شدم فقط میلرزیدم نمیتونستم نفس بکشم خیلی شوکه بودم...

وقتی مطمئن شدن نشکسته و جدا شدم ازشون رفتم کنار خیابون نشستم و زدم زیر گریه از درد

الانم دراز کش دارم دردش تحمل میکنم...خیلی درد داره لنتی گند زدممممم...

ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 19:23

دیدمش... ولی اون ندید منو... کلی نگاهش کردم،کلی قلبم به درد اومد... ولی نفهمید...عین همیشه.. و ۱۹ بهمن هم گذشت... گند زدممممم...
ما را در سایت گند زدممممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hard-life بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 22:43